آבم است בیــــگر؛
گاهے בلــش مےخواهـــد،
کسے موهایـــش را نــوازش בهــב و آرام زیر گوشــش بگویــב :
בوستـــــت בارم.. . !
نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویا هام
تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
وقتـي يــه دخــتر بـخاطــر يـه پســر اشــك ميريزه ،
يعـني واقعـا دوســش داره
امـــا ...
وقـتی یـه پسـر بخــاطــر یـه دختـر اشـک بریزه ،
یعنـی دیگتـه هیچتـوقـت نمیـتونه کـسی رو مــثل اون دوسـت داشـته باشه
ســر بـه گــوش مــن بگــذار و آرام بگــو
"دوســـتت دارم"
نتــرس! از چــه می تــرسی؟!
فـــردا دوبـاره مـی تــوانی انـکار کنی...
بهم گفتی خداحافظ ، تورو دیگه نمیخوامت
بهت قول میدم از امروز ، دیگه هیچوقت نمیپامت
بهم گفتی تو این روزا ، ازت من میگذرم آسون
ببین ذرات عشقم رو ، همه حل شد تویِ بارون
خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود
ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود
خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود
ولی انگار که عشق من ،مثل جغد رویِ بوم بود
خداحافظ ...خداحافظ ... خداحافظ
دیگه عشقو نمیفهمم ، دیگه خون تو رگام خشکید
بگو چشمای غمگینت، چرا از عشق من ترسید
خداحافظ عزیز دل، برو دل کندن آسونه
دل خوش باور و تنهام ، از این بازی دلش خونه
خداحافظ چه آسون بود ، چشات امشب چه آروم بود
ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود
تــو را خـــواهــم دیــد در رویــاهــای خـیــالــم . . .
تــو را خــواهــم دیــد ، بـا تــو بـالا خــواهــم رفــت . . .
چــو پیـچکـ کــه دیــوار پــل پـیــروزی اوســت . . .
بـا تــو آرامــش خــواهــم یـافــت . . .
چــو دریـا کــه سـاحـل ٬ ســایــه ســار آرامــش اوســت . . .
بـا تــو قــصـه هــا خــواهــم بـافــت . . .
چــو رودی کــه آبـشـاران راوی راز اوســت . . .
بــر بـالـیــن شــانـه هــایـت خــواهــم خـفـت . . .
چــو کــوهی کــه دشــت شــاهـد خــواب اوســت . . .
بـا تــو مــن خـنـده خــواهــم ســرداد . . .
چــو درخــت کــه نـسیــم نـغـمـه ی خـنــده زای اوست . . .
تــو را خــواهــم دیــد و بـا تــو تـازگــی را دیــدار خــواهـم کــرد . . .
تــو را خــواهــم دیــد و از تــو ســرودها خــواهــم ســاخـت . . .
و از تــو ســرودی ســاده کــه ســرآغــاز بهـاری سـبـز باشـد خــواهـم خـوانـد . . .
چــون تــو بنـفـش و ارغـــوان و صــد رنـگـ دل انـگیــز دیگــر خــواهـم شـد . . .
\
چرا فکر می کنی چون دختری باید همیشه غمگین باشی؟ شکست خورده باشی؟!
نه عزیز من ! یاد بگیر که تو دختری ! یاد بگیر تو کلاس بذاری! تو ناز کنی !
اون خیلی بیجا می کنه تو رو ناراحت کنه! خیلی بیخود می کنه اشکتو دراره!
اصلا برای چی به یه موجود مذکر اجازه میدی شادی زندگیتو ازت بگیره؟!
این اسمش عشق نیست به خدا ! خودتو گول نزن!
کسی که عاشق توهه، هرگز نمی تونه غمتو ببینه!
چه برسه به اینکه خودش عامل غمت باشه!!
دخترونه ناز کن!
دخترونه فکر کن! دخترونه احساس کن! دخترونه استدلال کن! دخترونه زندگی کن!
اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن...!
تنهــــاتـريــن تـنهــا مـنــم ، تــو ايــن سكــوت بي نـفــس
هـمـــدم تـنهــايي مــن ، خــاطــره هــام بــوده و بــس
دلــــم ميـخــواد كـه تـا ابـــد ، كسي ســــراغ مــن نـيــاد
ديگــه نـميخـــوام هـيـچ كسـو ، هيـچ كـسي ام مـنــو نـخــواد
ميخـــوام كـه تــوي تنـهـايي ، خــاطـــــره هـاتــو بــــو كـنــم
ميخـــوام بـا دريــاي دلــــم ، دنـيا رو زيـــر و رو كـنــم
گــريـه ديگــه بســه بــرام ، چـشمـــام ديگـه نـا نــداره
چيــكار كنــم بــدون تــو ، زنــدگي معــنا نـداره
هميــشـه مي گفتـي ميخــواي ، كـه تـنهــا مـــال مــن باشـي
تــو لحظــه لحظـه هــاي مــن ، تــو مـــاه و سـهـــم مــن باشـي
دلــي بــرام نـمـــونـده كـه ، دوبـاره بـشكنيـش بـــري
خـــوب ميــدونــم نمـي مــونـي ، هميــشه تـــــو مســــافـــري
نبودنت آزار می دهدمرا..
حتی در مجازی ترین دنیای امروزی..
“من”دلبسته ام به اسمی که میدانم می فهمدمرا
من دلخوش کرده ام به دیدن نام تو
با نبودنت” این دلخوشی کودکانه را از من نگیر”
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
وقتی دست هایت را می بردی هیچ فکر کردی؟
به بویش گرمایش قدرتش امیدش
و این پاییز تمام کت هایم جیب های بزرگ دارند … دستم تنهایی یخ می کند!
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی
درســت زمانی که ســرت جــای دیگری گــرم است
دل مـــن همینــــجا یـــــــــخ میـــــزنــد !
چه فاصــله زیــادی است از سـر تـو تا دل مــن . .
شاید به هم باز رسیم …
روزی که من به سانِ دریایی خشکیدم …
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …
نمى دانم چه رابطه ایست ؟
بین نبودنت با رنگ ها
دلتنگ تو که میشود
زندگى ام سیاه مى شود !
تو مرا نادیده بگیر …
و من …
بدنم روز به روز کبود تر می شود …
از بس …
خودم را میزنم ،
به نفهمی …!!!
و محکم میفشاری اش به خـودت.....زل میزنی!!!
و به چشـمهایش خیره میشوی...به نگاهـش
آرام میگویی:با من بازی نکــن.
و او .......
و او درسـت همین کار را میکند!...!!